نگارکوچولونگارکوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
همدل شدنمونهمدل شدنمون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
نیما جوننیما جون، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

بــــــــرای دختـــرم نـــگار

نگارم......

سلام عزیز دلم   سلام نگار زندگی من دخترم چند روزی بد جور سرما خوردم و گرفتارم. تازه امروز از مشهد برگشتیم  بابای من باید  پاشو عمل میکرد ما هم باهاشون رفتیم.و الان خداروشکر حالش خوبه. منم که سرما خوردم شدید و چون شما تو دل مامانین دارو نمیخورم و فقط استراحت میکنم راستی دیروز رفتیم واسه اتاق شما گلیم خریدیم. سرویس خواب شما رو هم سفارش دادیم. مامان جون کلی واست لباس ها و عروسکای قشنگ خریردیم که حتما بعدا عکسشو  تو وب میزارم. دوست دارم دخملی هزارتا بوس. اینم عکس سرویس خواب شما ...
19 دی 1392

دختر بابا

دخترم خيلي دوست دارم ماه من ناز من عشق من نفسم عسلم     الان از سونو گرافي اومديم معلوم شد یه دختر خوشكل دارم گفتم زودتر از مامانت اينو بگم عاشقتونم دوستون دارم از طرف بابا هادی
27 آذر 1392

دختری دارم شاه نداره.....

سلام دختری من  عسلکم بالاخره رخ نمودی و ما فهمیدیم که خدا بهمون یه دخمل خوشکل داده خدارو شکر عزیزدلم نمیدونی مامان جون انقد ذوق کردم که همه آدما تو سونوگرافی بهم با تعجب نگا میکردن عزیزم فدات بشم مامان خوشکلم از همون سونوگرافی رفتیم بابا و مامان جون واست دوتا عروسک خوشمل خریدن بعدشم بابا به خاطر دخمل خوشکلش بهمون پیتزا داد. دستش درد نکنه. خیلی شب خوبی بود مامانی از اون شب تا الان همش با مامان جون میریم بازار تا براتون لباسای خوشگل موشگل بخریم دست مامانمم درد نکنه دیشب کلی تو خرج افتاد. فرشته کوچولو خیلی دوستت دارم مامان مرجان   حالا هدیه های دخترم     هدیه مامان جون   ...
27 آذر 1392

آبنبات شیرینم.....

سلام آبنبات مامان   جیگر طلا امروز از بهداشت زنگ زدند گفتن واسه چکاب بیا منم رفتم آخ نمیدونی امروز که برای بار دوم صدای قلب شما رو شنیدم انقد ذوق کردم که نگو!   سریع زنگ زدم به بابا گفتم و بابا هم کلی کیف کرد و قربون صدقه شما رفت  واسه تعیین جنسیت قراره 4شنبه برم سونوگرافی مامان جون. همه ب دون استثنا  بهم میگن دخمل دارم،منم کلی ذوق زده میشم .خب دیگه حالا باید رفت و دید! ایشالا که همیشه صحیح و سالم باشی گلی من.چه دخملی مامان  باشی چه پسری   راستی امروز شما دقیقا 15 هفته و 5 روزتونه شیرینم. نمیدونم درسته یا فکر میکنم: یه حرکتایی رو از نی نی خوشملم  احساس میکنم  اما چ...
23 آذر 1392

سلام

سلام قند عسلم   امروز خدا رو شکر به سلامتی شما 14 هفته و 2 روزتونه. مامان جون چند روزی نتونستم بیام عسلکم. اما حالا از این چند روز واستون میگم: من همونطور که قبلا گفتم 4آذر رفتم سونو و برای اولین بار دکتر یه عکس کوچولو از عزیز دلم گرفت    و گفت که خدارو شکر سالمه من هم کلی ذوق کردم و عکس خوشکلتو هی نگا میکنم و هی دلم واست غش و ضعف میره جیگر مامان. اما نگفت شما پسرین یا دختر!!!گفت یه ماه دیگه بیا! اونروز دکتر خودم صدای قلب شما رو گوش نداد چون سرش شلوغ بود وبرام آزمایش غربالگری نوشت.   جوابشم دیروز اومد و دوباره بردم پیش دکتر و خداروشکر همش خوب بود. تازه دیروز دکتر صدای قلب  عزیز دلمم گ...
19 آذر 1392

اواخر سه ماهه اول

سلام لیموترش مامان     امروز اخرین روز سه ماهه اولیه که شما تو دل مامانی. کم کم داریم به امید خدا وارد سه ماه دوم میشیم.دکتر بهم گفته بود که 5 آذر بیا اما من واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم و قرار شده فردا بریم دکتر.آخه خیلی مشتاقم صدای قلب کوچولویی عزیز لیمو ترش خودمو بشنوم ایشالا که صحیح و سالم باشی  .تازه فردا معلوم میشه گل پسری یا ناز دختر. آزمایش غربالگری هم باید برم که احتمالا میوفته برا روز بعدش. مامان جون الان تو خونه تنهام به وبلاگ نی نی های دیگه سر زدم  دلم غش وضعف میره که کی باشه شما بیایی بغلم و من هی هی ازت عکس بگیرم بذارم تو وبلاگ و کیف کنم. مامان جون میگن شما الان اندازه یک لیموترشی قربو...
3 آذر 1392

سلام فسقلی

سلام عزیزم فسقل خوشکلم .چند روزی نتونستم آپ کنم.   اما الان کلی با فسقل نازم میحرفم امشب شب تاسوعاست و من میخوام اگه خدا قسمت کنه برم مسجد عزاداری. راستی دکتر هم رفتم اما دکتر  گفت 5 آذر بیا تا هم صدای قلب کوچولوتو بشنوم و هم سونو بنویسه شما رو زیارت کنم و بفهمم تو دل مامانی دخمل نازی   هست   یا پسر نازی ؟؟ الان که دارم واست مینویسم شما هفته 10 رو تموم کردین به لطف خدا و تو هفته ی 11 هستی. و من همچنان حالت تهو دارم ولی شما رو عشق است عزیزکم. راستی بابایی هم خیلی خیلی شما رو دوس داره و نوشته های ما رو میخونه و لذت میبره فسقل طلا خوب سالم رشد کن و بزرگ شو تا زودتر بپری بغل مامانی عاش...
21 آبان 1392

بدون عنوان

فرزند عزیزم دوست دارم.   عزیزم ماه محرم رسید ماه عزاداری سرور و سالار شهیدان می خوام  سال دیگه با هم بریم عزاداری امام حسین. از طرف بابات ...
15 آبان 1392

سلام فندق جونم

سلام عسل مامان   چند روزی نبودیم رفته بودیم کرمان،دانشگاه واسه کارای مدرکم اما هنوزم تا آخرش درست نشد. دوستامم اومده بودن خوش گذشت  فقط   جای خوشکل من خالی بود  و جمعه  رسیدیم خونه . اما خوش خبری  اینکه بابایی امروز ماشینمونو به سلامتی تحویل گرفت و با جعبه شیرینی اومد خونه! عسل من ماشاالله تو انقد خوش پا قدمی که تمام کارای ما داره رو به راه میشه  قربونت بشم فندق مامان ...
12 آبان 1392

سلام نازنازی من

سلام مامان جون.خوبی قند عسلم؟ دلم برات تنگه  عجیبه که هنوز ندیدمت انقد دوست دارم که اندازه نداره،عسلم حالم خوب نیست مامان جون حالت تهوم  خیلی زیاد شده جوری که همش باهامه پس فردا با بابایی میخوایم بریم کرمان واسه مدرک مامانی شما به دوستام هم گفتم بیاین 3 سالی میشه ندیدمشون ایشالا کارامون زودی ردیف بشه و شمام صحیح و سالم تو دل مامانی بزرگ و بزرگ تر بشی کنجدم هفته بعد میخوام برم دکتر که ایشالا صدای قلب کوچولویی شما رو بشنوم عزیزدلم مامانی عاشقته، فدات بشم هزار تا بوس برای نی نی نازم خدایا مواظب گل من باش آمین ...
4 آبان 1392