زندگی با اومدن نیما و داشتن نگار
سلام دختر قشنگم الان ک دارم برات مینویسم تو و داداش خوابین ساعت 9و رب صبحه و امروز 27مهر 1395 نیما ،12مرداد بدنیا اومد😆در بیمارستان رازی تربت حیدریه، اون شب ک من بیمارستان بودم تو پیش باباهادی بودی خونه خاله فاطمه، بابا جون و دایی و یگانه جون هم پیشت بودن ،تو محمد غفاری رو خیلی دوس داری و باهاش بازی میکردی،بابا هادی میگفت اون شب حتی یه بار منو یاد نکردی و انگار میدونستی ک نباید چیزی بگی،دختر مهربونم😮 اون روز صبح ک میخاستم یواشکی فرار کنم ک برم بیمارستان برا بستری شدن بدترین لحظه عمرم بود😢😢😢 هزار تا دلشوره داشتم بخاطر تو ک خدایا وقتی با یه نی نی برگردم تو واکنشت چیه و چطور کنار میایی؟!!! خلاصه ..... ساعت 2 دکتر اومد و ...
نویسنده :
♥مامان مرجان♥
9:56