دوماهگی نگار و واکسن
سلام گل دختر با کمی تاخیر ماهگیت مبارک عسلم
عید فطرهم اومد وماه رمضان تموم شد اولین عید فطر هم مبارک ریزه میزه من
ماشالا داری واسه خودت خانومی میشی
چند روز پیش با بابایی رفتیم بهداشت و واکسن های شما رو زدیم
خیلی گریه کردی عزیز دلم اما برات توضیح دادم که اینا واسه سلامتیتته و بزرگ که بشی همه رو فراموش میکنی!!
من موقع واکسن زدن شما از اتاق اومدم بیرون و بابایی پاهای شما رو سفت گرفته بود که خدایی نکرده پاهاتو تکون ندی
اولین واکسن رو زدن جیغت رفت هوا من اومدم تو اتاق اما تا دومی رو دیدم برگشتم خواستم کارشو تموم بشه بعد بیام بغلت کنم آخه من تحمل نداشتم ببینم <خلاصه بیرون بودم و صدای بابایی رو که قربون صدقه شما میرفت رو میشنیدم.
دومی رو که زدن اومدم و سریع بغلت کردم
الهی قربونت برم زودی آروم شدی سوار ماشین شدیم برگشتیم خونه تو راه خوابت برد و حدود دو ساعتی خواب بودی منم بهت قطره استامینفون دادم.
اما وقتی بیدار شدی با هر بار تکون دادن پاهات جیغ میکشیدی
منم رفتم خونه مامانم اونجا پاهاتو بستیم که کمتر تکونشون بدی
خلاصه یک روز پر استرس بود شبم تا خوابت برد کلی گریه کردی
من همش نگران بودم نکنه تبت زیادی بالا بره هر 4 ساعت 10 قطره استامینفون میدام و مرتب با دماسنج دمای بدنتو چک میکردم
که خداروشکر دختر قوی من تب زیادی نکرد
اینم تموم شد به سلامتی تا پایان 4 ماهگی.
این روزا واسه مامان میخندی ،با خودت بازی میکنی
آقو آقو میکنی قربونت بشم
گردنتو نگه میداری و دور میدی تا تمام خونه رو ببینی
اتاقتو دوست داری و وقتی میبرمت اونجا باعروسکای اتاقت حرف میزنی و دست و پا میزنی ومیخندی
خوابتم کمکم داره تنظیم میشه شبا میخوابی و فقط واسه شیرت بیدار میشی.
دوست دارم نگاری