نگارکوچولونگارکوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
همدل شدنمونهمدل شدنمون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
نیما جوننیما جون، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

بــــــــرای دختـــرم نـــگار

سیزده ماهگی دخترم

سلام عزیزدل مامان سیزده ماهگیت مبارک مامان جونم از این ماه و این روزام برات بگم ک ماشالا خیلی خیلی فوضولی خیلی ........... یکسره تو خونه مثل جوجه اردکا دنبالمی نمیذاری به هیچ کارم برسم  همش باید دنبال تو باشم ک خدایی نکرده به خودت اسیبی نرسونی  خلاصه زندگیم  حول محور تو میچرخه خدا رو شکر ایشالاک همیشه سرحال و سرزنده ببینمت عزیز دلم اینروزا خیلی دردری شدیهمش دوس داری بری کوچه والا کافیه یکی درو ببنده و بره دیگه انقد گریه میکنی ک نگو و نپرس تا نبرمت بیرون ساکت نمیشی خداییش مامان یاین اخلاقت خیلی بده ها  مخصوصا اینکه به باباجون خیلی میچسبی و همش ازش توقع داری ببرتت بیرون کفشاتو میری مید...
12 تير 1394

نگار جونم و تب وحشتناک

سلام دختر قشنگ من الهی فدات بشم که دو سه روزه خیلی اذیت شدی یک تب شدید داشتی و تا صبح همش بهت استامینفون میدادیم و با بابایی تن شویه میکردیمت اما تا یکم تبت کم میشد دوباره تب بالا میاوردی خیلی سخت بود تو هم خودت خیلی اذیت شدی فدات بشم اول فکر کردم از واکسنت باید باشه چون یک هفته قبل ک واکسن یکسالیتو زدیم گفتن ک ممکنه بعد یه هفته تب کنی اما چون تو تبت خیلی شدید بود بردیمت دکتر ,و از قضا متخصص خودت بخاطر تعطیلات این چند روز نبود بردیمت یک دکتر عمومی،و دکتر هم بهت دارو داد و گفت احتمالا سرماخوردی اما همچنان تبت ادامه داشت و هر چهار ساعت بهت استامینفون میدادم تا اینکه یکم درجه تبت کمتر شد و صبح روز بعد که از خوا...
14 خرداد 1394

تولد زنبوری نگار کوچولو

دخترم ....حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه ی زندگی دوباره ام باشد... من نه بهشت میخاهم نه آسمان و نه زمین...بهشت من ،زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی است که در آغوشم آرام میگیرد... من هیچ نمیخاهم ...هیچ روزی، به من تعلق ندارد...همه ی روزها ساعت ها و ثانیه های من تویی و من دست کودکی ات را میگیرم تا به فردای انسانیت برسانم.. که این رسالت من است برتو،و هیچ منتی از من بر تو وارد نیست که من با اختیار به عشق ،تو را به این دنیایی پر از آشوب خوانده ام.... تولد یکسالگیت مبارک عزیزترینم تولد نگارم به روایت تصویر   تزیینات         زنبورک و کیکش ...
5 خرداد 1394

یازده ماهگی

سلام گل دختر من ماهگیت مبارک باشه عسل خانوم یک ماه دیگه تا یک سالگی داریم دوستت دارم دخملم نگارم الان این کلمات رو هم میگی بیا بریم توتو آبه الو کاکا(نمیدونم به چی میگی اما یکسره میگی کاکا) هادی(اسم بابایی رو صدا میزنی خیلی کش دار و قشنگ واضح) و خیلی کلمات دیگه ک هنوز معنیشو نمیدونم ولی تو سرهم میکنیشون فدات بشم این روزا حسابی شیرین زبون شدی  دخترم اولین قدم هاشو در تاریخ ده اردیبهشت برداشت و تا 20 اردیبهشت کامل به راه رفتن مسلط شد هورااا دوستت دارم دختر شیطون من حالا ک یاد گرفتی  و راه میری بیشتر اتیش میسوزونی .علاقه خاصی به توپ داری و یکسره تو خونه با بابایی توپ بازی میکنی ...
3 خرداد 1394

ده ماه شدن ماه مامان و سال نو

سلام نگارِعزیزم سال 93 تموم شد سالی که برای من پر از خیر و برکت بود چون خدا بهم یه دخمل خوشکل داد،خدایا شکرت ان شإ الله سال 94 سال خوبی برای همه باشه،و همچنین برای خانواده سه نفره ی ما ارزو دارم تو این سال غمی تو دل کسی نباشه و غصه به خونه کسی راه پیدا نکنه ایشالا همه ی بچه ها در کنار پدر و مادرشون به خوبی بزرگ بشن و سالم باشن. و هرکسی در آرزوی داشتن یه فرشته اس خدا نصیبش کنه الهی آمین عزیز مامان من نتونستم سر سال تحویل وبلاگتو آپ کنم. شرمنده آخه مسافرت بودیم این دومین مسافرت راه دور شما بود عزیزکم مایه روز قبل عید رفتیم کرمان و پنج روزی کرمان و شهرای اطرافشو گشتیم .خوش گذشت الحمدلله هرچند گاهی شما بدقلقی میکرد...
15 فروردين 1394

نه ماهگی نگارم

سلام عزیز دل مامان ماهگیت مبارک باشه گل دخملم عزیز دلم تو این ماه کلی اتفاقای قشنگ افتاد و تو کلی بزرگ و خانوم شدی ماشالا نگار دردونه مامان از25بهمن بالاخره بعد دو هفته سینه خیز رفتن شروع به چهار دست و پا رفتن کرد،و کلی ماروشاد کرد الان که چند روزی میگذره حسابی به این حرکت مسلط شدی و تندی ازاین ور به اون ور میری،قربونت بشم دخملم تا میرسی به مبل یا پشتی یا تخت و یا هرچیزی که بتونی دستتو بهش بگیری سریع بلند میشی  دیگه بگم برات که دخمل طلای مامان چند وقته علاوه بر شیرین زبونیای که میکرد ماما گفتن رو هم یاد گرفته و با این ماما گفتن دلمو میبره قربون فسقل جیغ جیغوم بشم که تا چیزی رو که میخاد بهش ندیم دس...
1 اسفند 1393

هشت ماهگی

سلام دختر خوشکل پیشاپیش ورود به هشت ماهگی رو تبریک میگو عسیسم اینم فرشته ی من با دوتا دندون خدا کنه برای بقیه انقد اذیت نشی هر چند که دوباره بی قراریات شروع شده فک کنم برای دندون بالات هست خدا آسون کنه برات مامان جوونی ببخشید که دیر دیر میام برات مینویسم و از خبرا میگم ،آخه منم جند روزی بود بدجوری سرماخوزده بودم   قربونت برم که الان جلو تلویزیون نشستی و با عروسکات بازی میکنی و گاهی یه داد میزنی که یعنی به من توجه کن (پیام اعلام آگهی بازرگانی رو خیلی دوس داری و سریع هر جا باشی روتو برمیگردونی به سمت تی وی )     از وقتی میشینی بیشتر با اسباب باریات بازی میکنی و منم تندی به کارام میرسم ...
17 دی 1393