نگارکوچولونگارکوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
همدل شدنمونهمدل شدنمون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
نیما جوننیما جون، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه سن داره

بــــــــرای دختـــرم نـــگار

دخترشب زنده دار من

سلام دختر شب زنده دار ما!!!!!! چندوقته خواباتو به صبح انداختی و شبا خیلی من و بابایی رو اذیت میکنی وروجک من. اینم چند تا عکس از نصف شب نگاری!!! (راستی دخترم جلوی موهاش ریخته غصه نخوری عسلکم خوشکل ترش در میاد ) ...
3 تير 1393

نگار یک ماهه من

یک ماهگیت مبارک دخترم   یک ماه گذشت  و تو هرروز بیشتر از دیروز خودتو تو دل ما جا میکنی کم کم داری منو میشناسی! و  به صداهای من و بابا واکنش نشون میدی برای چند ثانیه میتونی  گردنتو  نگه داری از خودت صداهای کش دار در میاری قربونت بشم. زندگی من و بابا با تو یک رنگ و بوی تازه گرفته و مایه  برکت خونمون شدی. دختر قشنگم همیشه خدا رو به خاطر داشتنت شکر میکنم دوستت دارم نگارم     ...
29 خرداد 1393

نگارکوچولو به دنیا اومد

دختر کوچولوی ما 31 اردیبهشت به دنیا اومد . عروسک نازم صبر نکرد تا تاریخ مشخص شده و زودتر خودشو انداخت بغل مامانش ! اومدنت به این دنیا مبارک مامان جون جونی! ایشالا 100 ساله شی به خوشی و سلامتی. از خاطره شب بیمارستان و به دنیا اومدنت حتما مفصل مینویسم. عاشقتم دختر 12روزه ی من  هزارتا بوس اولین عکسای گل دخترم توی بیمارستان ...
11 خرداد 1393

8 روز تا دیدن نگارم

سلام جوجه کوچولوی من  به امید خدا فقط روز دیگه مونده تا شما رو ببینم  فدات بشم این چنر روز باقی مونده رو به مامانی قول بده که:  بخور و بخواب کنی که چاق چله ومهمتر از همه صحیح و سالم باشی الهی آمین  خدایا به خاطر همه چیز ازت ممنونم به من و دخترم کمک کن که ایشالا این چند روز به خیر و خوشی بگذره دوست دارم دختر قشنگم   ...
26 ارديبهشت 1393

15 روز تا ملاقات دختری

سلام عسل مامان  نگار خانوم مامان  این روزای آخر تو شکم مامانی چه خبر؟؟؟ روز شمار ما به  روز رسید! هفته پیش رفتم پیش دکتر و خانوم دکتر که قبلا تاریخ سزارین رو خرداد مشخص کرده بود با اصرار من که الا و بلا باید بزنین خانوم دکتر مهربون که دید نمیتونه از پس من بر بیاد، قبول کرد ونامه معرفی به بیمارستان  رو بهمون داد واسه: 93/3/3  وگفت که خرداد ساعت6:30  صبح باید بیمارستان باشی به همراه شناسنامه و کارت ملی منو بابایی و اخرین سونو و نامه بیمارستان   وبعد .. از اونجا هم مارو فرستاد سراغ متخصص بیهوشی  که دکتر اونجا هم بی حسی رو واسمون صلاح دید،و راستش من هم میترسم و...
19 ارديبهشت 1393

آرزویم همه سر سبزی توست.....

    شب آرزوهاست ...   قاصدکی به دست باد دادم   و عهد بسته ام تا رسیدنش به مقصد   برایت دعا بخوانم   نگاهت به آسمان باشد چرا که من   بهترین آرزوها را برایت به قاصدک سپردم تا به خدا برساند                        ...
11 ارديبهشت 1393

دختری من

سلام عشق مامان عسلک من؛ نمیدونم 34 هفته و 1 روزته یا 35 هفته و 4 روز!!؟ آخه براساس آخرین سونو اگه بخوام بگم 35 هفته و 4 روزته! و براساس محاسبات خودم 34 هفته و یک روز!! در هر حال به امید خدا دیگه کم کم داریم به آخرای این راه نزدیک میشیم. دل من همچنان بی تاب آمدن خرداد ماه و بوسیدن گل دخترمه. ولی چه میشه کرد باید صبر کنیم تا بگذره. 18 و شایدم 20 اردیبهشت باید برم دکتر برای تعیین دقیق وقت سزارین و گرفتن نامه از دکتر. دیروز هم وقت کنترل داشتم رفتم بهداشت که خدارو شکر همه چیز خوب بود. گل دختری این روزا سعی میکنم زود زود بیام واست بنویسم  فعلا بای مواظب خودت باش بوس           ...
8 ارديبهشت 1393

سلام گل بهاری من

دختر خوشکلم سلام اردیبهشت هم رسید  فقط یک ماه تا اومدن شما به خونه ما باقی مونده نمیدونی که من چه شوقی دارم و شبا انقدر به تو فک میکنم که خواب کلا از سرم میپره عسل مامان من و بابا عاشقانه انتظار اومدنتو میکشم   الهی قربون دست و پاهای کوچولوی شما بشم که این روزا خیلی خیلی تکونشون میدی فک کنم چون داری تپل میشی تو شکم مامانی جات تنگ شده ولی اشکالی نداره دختر صبوری باش و این چند هفته هم همونجا بمون تا ایشالا صحیح و سالم بیایی پیشمون   قربونت بشم دخترم چند روزه ساک و وسایل شما رو آماده کردم 3 دست کامل لباس ،2 جفت جوراب، چند تا کلاه و روسری ،پتوی دورپیچ کوچولو! دستمال مرطوب ،مای بی بی،  دیگه نمیدون...
1 ارديبهشت 1393